{چند پارتی}
[بوی خونت مست کنندس]
♤پارت¹♤
ویو ات
هوا تاریک بود بارون میبارید یهو تمام چراغ های خیابون خاموش شد خیلی ترسیده بودم تند تر راه میرفتم گوشیم خاموش شده بود بارون شدت گرفت یهو یکی بازومو گرفت چسبوند به دیوار خودشو بهم نزدیک کرد با صدای بم گفت
کوک: بوی خونت مست کنندس
خواستم جیغ بزنم که دستشو گذاشت جلوی دهنم یه چیزی فرو رفت توی گردنم چشام سیاهی رفت و سیاهی مطلق
ویو کوک
خسته بودم توی خیابون راه میرفتم بوی خون حس میکردم چه بوی خوبی داشت چراغای خیابونو خاموش کردم بارون شدت گرفت بازوشو گرفتم چسبوندمش به دیوار بهش گفتم بوی خونت مست کنندس خواست جیغ بزنه دستمو گذاشتم جلوی دهنش نیشمو فرو کردم توی گردنش بعد از چند ثانیه بی هوش شد چقدر نازک نارنجیه نمی تونستم همین جا ولش کنم تصمیم گرفتم ببرمش خونه چه تصمیم مضخرفیه رسیدیم گذاشتمش روی تخت یکی از اتاقای عمارت رفتم داخل اتاق خودم میخوام برم حموم ولی خسته م پس فردا میرم لباسامو عوض کردم و دراز کشیدم که بخوابم
*چند ساعت بعد ساعته ۴:۰۵*
ویو ات
آی گردنم درد میکنه من کجام اینجا چقدر تاریکه چقدر ترسناکه این چیه اسکلته
جیغ*
من کجام(جیغ)
ویو کوک
یا امام زاده پی دی نیم این چرا انقدر زود بیدار شد چقدر جیغ میزنه بدو بدو رفتم سمت اتاقش درو وا کردم
کوک:چرا جیغ میزنی هاااا
ات:تو دیگه کییی تورو خدا منو نکش(گریه)
کوک: چرا گریه میکنی نخوردمت که
برقو روشن کردم وای چقدر این کیوته
(کوک اتو ندیده بود چون خونه و خیابون تاریک بود و چهره ات معلوم نبود)
ات:وای تو با من چیکار داری هااا
کوک:هیچی توی خیابون بی هوش شدی آوردمت اینجا تا به هوش بیای بعد بری خونتون
ات:ولم کن بزار برم(گریه)
کوک:باشه میزارم بری ولی الان هوا تاریکه گم میشی بزار هر وقت هوا روشن شد
ات:
واو چقدر طولانی شد😂👌🏻
شرط: ۵۵ تا کامنت
چرت و پرتم ننویسین😂👌🏻
و اینکه نظر بدین خوب شد یا ن
♤پارت¹♤
ویو ات
هوا تاریک بود بارون میبارید یهو تمام چراغ های خیابون خاموش شد خیلی ترسیده بودم تند تر راه میرفتم گوشیم خاموش شده بود بارون شدت گرفت یهو یکی بازومو گرفت چسبوند به دیوار خودشو بهم نزدیک کرد با صدای بم گفت
کوک: بوی خونت مست کنندس
خواستم جیغ بزنم که دستشو گذاشت جلوی دهنم یه چیزی فرو رفت توی گردنم چشام سیاهی رفت و سیاهی مطلق
ویو کوک
خسته بودم توی خیابون راه میرفتم بوی خون حس میکردم چه بوی خوبی داشت چراغای خیابونو خاموش کردم بارون شدت گرفت بازوشو گرفتم چسبوندمش به دیوار بهش گفتم بوی خونت مست کنندس خواست جیغ بزنه دستمو گذاشتم جلوی دهنش نیشمو فرو کردم توی گردنش بعد از چند ثانیه بی هوش شد چقدر نازک نارنجیه نمی تونستم همین جا ولش کنم تصمیم گرفتم ببرمش خونه چه تصمیم مضخرفیه رسیدیم گذاشتمش روی تخت یکی از اتاقای عمارت رفتم داخل اتاق خودم میخوام برم حموم ولی خسته م پس فردا میرم لباسامو عوض کردم و دراز کشیدم که بخوابم
*چند ساعت بعد ساعته ۴:۰۵*
ویو ات
آی گردنم درد میکنه من کجام اینجا چقدر تاریکه چقدر ترسناکه این چیه اسکلته
جیغ*
من کجام(جیغ)
ویو کوک
یا امام زاده پی دی نیم این چرا انقدر زود بیدار شد چقدر جیغ میزنه بدو بدو رفتم سمت اتاقش درو وا کردم
کوک:چرا جیغ میزنی هاااا
ات:تو دیگه کییی تورو خدا منو نکش(گریه)
کوک: چرا گریه میکنی نخوردمت که
برقو روشن کردم وای چقدر این کیوته
(کوک اتو ندیده بود چون خونه و خیابون تاریک بود و چهره ات معلوم نبود)
ات:وای تو با من چیکار داری هااا
کوک:هیچی توی خیابون بی هوش شدی آوردمت اینجا تا به هوش بیای بعد بری خونتون
ات:ولم کن بزار برم(گریه)
کوک:باشه میزارم بری ولی الان هوا تاریکه گم میشی بزار هر وقت هوا روشن شد
ات:
واو چقدر طولانی شد😂👌🏻
شرط: ۵۵ تا کامنت
چرت و پرتم ننویسین😂👌🏻
و اینکه نظر بدین خوب شد یا ن
۵.۸k
۲۸ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.